جدول جو
جدول جو

معنی عرق افشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

عرق افشاندن
(عَ مَ کَ دَ)
مرادف عرق ریختن. (آنندراج). خوی ریختن:
عرق افشاندی از رخ آب شد دلهای مشتاقان
قیامت میشود چون انجم از افلاک می ریزد.
میرزا صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر افشاندن
تصویر پر افشاندن
بال و پر زدن مرغ
کنایه از ترک کردن کاری به سبب عجز از آن، تسلیم شدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ژَ دَ)
خرقه انداختن. رجوع به خرقه انداختن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ دَ)
پاک کردن غبار از چیزی. صیقلی کردن:
گیتی امید به اقبال تو میدارد
که از او گرد به شمشیر بیفشانی.
ناصرخسرو.
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که صیقل نگیرد چو زنگار خورد.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ / لِ گَ دی دَ)
سر انداختن. جدا کردن و بریدن و قطع کردن سر
لغت نامه دهخدا
عرق افشاننده. مرادف عرق ریز. (آنندراج) :
از عرق افشان بناگوش وی
چشمۀ خورشید یکی قطره خوی.
میرخسرو (از آنندراج).
در پرده هر آن جرعه که چون ابر کشیدی
یک یک ز عذار عرق افشان تو گل کرد.
میرزا صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پاک کردن غبار چیزی را، پاک کردن تمیز کردن: گیتی امید باقبال تو میدارد که از او گرد بشمشیر بیفشانی. (ناصر خسرو)، صیقلی کردن: پیاپی بیفشان از آیینه گرد که صیقل نگیرد چو زنگار گرد. (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر افشاندن
تصویر پر افشاندن
بال و پر مرغ را زدن
فرهنگ لغت هوشیار